مهاجرتلغتنامه دهخدامهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقا
مهاجرتفرهنگ فارسی عمید۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.
مهاجرتفرهنگ فارسی معین(مُ جِ رَ) [ ع . مهاجرة ] (مص ل .) هجرت کردن ، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن .
نزدیککوچshort-distance migrationواژههای مصوب فرهنگستانالگویی از مهاجرت در عرض جغرافیایی که در آن، برخلاف مهاجرت راهدور، گونه در داخل یک ناحیة گرمسیری یا معتدل جابهجا میشود متـ . مهاجرت راهنزدیک
دورکوچlong-distance migrationواژههای مصوب فرهنگستانالگویی از مهاجرت در عرض جغرافیایی که در آن، برخلاف مهاجرت راهنزدیک، گونهای که در نواحی معتدل یا سردسیر زادآوری کرده است، به نواحی گرمسیری یا نیمهگرمسیری کوچ میکند متـ . مهاجرت راهدور
مهاجرتلغتنامه دهخدامهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقا
مهاجرتفرهنگ فارسی عمید۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.
مهاجرتفرهنگ فارسی معین(مُ جِ رَ) [ ع . مهاجرة ] (مص ل .) هجرت کردن ، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن .
مهاجرتلغتنامه دهخدامهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقا
مهاجرتفرهنگ فارسی عمید۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.