مهذملغتنامه دهخدامهذم . [ م ِ ذَ ] (ع ص ) شمشیر بران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیف قاطع. (از اقرب الموارد).
مهضملغتنامه دهخدامهضم . [ م ُ هََض ْ ض َ ] (ع ص ) کشح مهضم ؛تهیگاه باریک و نازک . (منتهی الارب ). || مزمار مهضم ؛ مزمار که از چند قطعه پیوسته کنند. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). رجوع به مهضمة شود.
مهدملغتنامه دهخدامهدم . [ م َ دُ] (اِ) پرنده ای است صاحب مخلب و دم او ابلق می باشد و آن را پر تیر سازند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (از ناظم الاطباء) : گه کنی تیر چرخ را مرغش گه کنی زاغ شام را مهدم . امیرخسرو (از جه
مهدملغتنامه دهخدامهدم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) ناقة مهدم ؛ ماده شتر سخت آزمند گشن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
معدملغتنامه دهخدامعدم . [ م ُ دِ ](ع ص ) آنکه نیست و نابود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || درویش و نیازمند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).