محفودلغتنامه دهخدامحفود. [ م َ ] (ع ص ) مخدوم . (منتهی الارب ). آن که کسان به خدمت وی بر یکدیگر پیشی گیرند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
محفدلغتنامه دهخدامحفد. [ م َ ف ِ ] (ع اِ) چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اصل (و لغتی است در محتد). || بن کوهان شتر. || نقش و نگار جامه . || قصر سلطان . ج ، محافد. (منتهی الارب ).
محفدلغتنامه دهخدامحفد. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) چیزی است که ستور را در آن علف دهند. || کناره ٔ جامه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نگار جامه . (مهذب الاسماء). || پیمانه و آن قدحی باشد. || زنبیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محفدلغتنامه دهخدامحفد. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) کسی که می شتاباند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || شتر یا شترمرغ شتاب رونده . || خدمتگاری که برای کردن کاری شتابان می رود. (ناظم الاطباء).