مهماننواز بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی واز بودن، درخانهاش باز بودن، خوشامد گفتن، پذیرا شدن، سخاوتمند بودن، مؤدب بودن اطعام کردن، خوراندن پذیرایی کردن، تروخشک کردن، مهربان بودن
مهمان نوازلغتنامه دهخدامهمان نواز. [ م ِن َ ] (نف مرکب ) که به خدمت و تیمار مهمان قیام و اهتمام دارد. دوستدار مهمان . مهمان پرست . کسی که مهمان خود را مورد تفقد و پذیرایی قرار می دهد : پرستش نمودند با صد نیاززهی میزبانان مهمان نواز. نظامی .<
میهمان نوازلغتنامه دهخدامیهمان نواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مهمان نواز : وان مهتر میهمان نوازش می داشت به صد هزار نازش . نظامی .و رجوع به مهمان نواز شود.
میهمان نوازلغتنامه دهخدامیهمان نواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مهمان نواز : وان مهتر میهمان نوازش می داشت به صد هزار نازش . نظامی .و رجوع به مهمان نواز شود.