مهمةلغتنامه دهخدامهمة. [ م َ هََ م ْم َ ] (ع مص ) هم . مهمت . اندوهگین کردن کار کسی را. || گداختن بیماری تن را و لاغر کردن . || در خواب کردن کودک را به آواز. (منتهی الارب ). طفل را با آواز لالائی خواباندن . || گداختن پیه . || شیر دوشیدن . || رنجور گردانیدن بسیاری شیر ناقه را. || آهنگ کردن ؛ ق
مهمةلغتنامه دهخدامهمة. [ م ُ هَِ م ْم َ ](ع ص ) تأنیث مهم . ج ، مهمات . در اندوه اندازنده . || مجازاً ضروری ، چرا که کار ضروری آدمی را در اندوه و غم می اندازد. (غیاث ). رجوع به مهم شود.
مهمةدیکشنری عربی به فارسیگمارش , پيغام , ماموريت , فرمان , پيغام بري , پيغام رساني , بماموريت فرستادن , وابسته به ماموريت , هيلت اعزامي يا تبليغي , کار , وظيفه , تکليف , امرمهم , زياد خسته کردن , بکاري گماشتن , تهمت زدن , تحميل کردن
محمحلغتنامه دهخدامحمح . [ م َ م َ ] (ع ص ) مرد چست سبک روح و زفت دشوارخوی . محماح . (منتهی الارب ). رجوع به محماح شود.
محمیةلغتنامه دهخدامحمیة. [ م َ می ی َ ] (اِخ ) ابن جزٔبن عید یغوث زبیدی . صحابی و از مهاجران به حبشه است و آنجا عامل رسول اﷲ (ص ) بر تقسیم اخماس غنائم بود و پیامبر اسلام بر او اعماد داشت . جنگ مریسیع و بدر را دریافت و در فتح مصر حاضر بود و بدانجا ساکن شد و احتمالاً هم بدانجا در گذشته است . (حد
محمیةلغتنامه دهخدامحمیة. [ م َ می ی َ ] (ع ص ) حمایت شده . حراست شده : لازالت معمورة الاطراف والارکان محمیة الاکناف والبنیان . (سندبادنامه ص 10).- دولت محمیه ؛ دولت تحت الحمایة.
محمةلغتنامه دهخدامحمة. [ م َ ح َم ْ م َ ] (ع اِ) هر آنچه بر آن قصد کنند. (از منتهی الارب ). || آفتابه که بدان آب گرم کنند. (مهذب الاسماء). ظرفی که بدان آب گرم کنند. آفتابه . کتری . || سبب تب . (منتهی الارب ). || (ص ) ارض محمة؛ زمین با تب یا زمین بسیار تب . زمینی تب خیز. مُحِمَّة. (منتهی الارب
همهمةلغتنامه دهخداهمهمة. [ هََ هََ م َ ] (ع مص ) خوابانیدن زن کودک را به آواز. (منتهی الارب ). || برگردانیدن آواز در سینه از اندوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن شیر. (اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. || (اِ) سخن نرم و آواز خفی که فهمیده نشود مثل آواز گاو و پیل و مانند آن . (منت