مه لقالغتنامه دهخدامه لقا. [ م َه ْ ل ِ ] (ص مرکب ) ماهرو. (آنندراج ). ماهروی .مه طلعت . ماه لقا. کنایه از زیباروی است : آمد از او در وجود، کودک فرخنده ای سروقد و گلعذار مهررخ و مه لقا. هاتف (دیوان ص 108).</
ماه لقالغتنامه دهخداماه لقا. [ ل ِ ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ). آنکه روی وی مانند ماه درخشان و تابان است . (ناظم الاطباء). ماهرو. ماهروی . ماه چهر. و رجوع به ماه چهر و ماهرو شود.
ماه لقائیلغتنامه دهخداماه لقائی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ماه لقا. ماه چهری . ماهرویی . و رجوع به ماه لقا و ماه چهری شود.
مه لقالغتنامه دهخدامه لقا. [ م َه ْ ل ِ ] (ص مرکب ) ماهرو. (آنندراج ). ماهروی .مه طلعت . ماه لقا. کنایه از زیباروی است : آمد از او در وجود، کودک فرخنده ای سروقد و گلعذار مهررخ و مه لقا. هاتف (دیوان ص 108).</