مولشلغتنامه دهخدامولش . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 5هزارگزی مرکز دهستان با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir=
مولشلغتنامه دهخدامولش .[ ل ِ ] (اِمص ) مولیدن . || درنگ و تأخیر و تأنی . (ناظم الاطباء). درنگ . (لغت فرس اسدی ). تأخیر کردن . (از فرهنگ لغات شاهنامه ). درنگ و تأخیر و تأنی کردن در کارها باشد. (آنندراج ). درنگ کردن بوددر کارها. (فرهنگ اوبهی ). || اسم از مولیدن . آهسته کاری . دورسپوزی . دف
مولشفرهنگ فارسی عمیددرنگ؛ تٲخیر: ( به کار دهر مولش گرچه بد نیست / ولی در خیر کردن از خرد نیست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
موالسةلغتنامه دهخداموالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) به کنایه گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ظاهر کردن خلاف نهانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خیانت کردن کسی را و خدعه نمودن با او و مداهنه کردن او را. (ناظم الاطباء). || همدیگر را فریب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریب آورد
موالسةلغتنامه دهخداموالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) به کنایه گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ظاهر کردن خلاف نهانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خیانت کردن کسی را و خدعه نمودن با او و مداهنه کردن او را. (ناظم الاطباء). || همدیگر را فریب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریب آورد