مورچگانلغتنامه دهخدامورچگان . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 22 هزارگزی باختر بروجن با 467 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="
مورچگانلغتنامه دهخدامورچگان . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ مورچه . مورچه ها. مورهای خرد و ریز : مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را بدرانند پوست . سعدی .جَفْل ؛ مورچگان سیاه . (منتهی الارب ). دیلم ؛ ج
میورانلغتنامه دهخدامیوران . [ م َی ْ / م ِی ْ وَ ] (اِ) گیاهها و گلهای خوشبویی که با آنها آرایش می کنند خوان ضیافت را و آنها را توزیع می نمایند میان هر یک از مهمانان که ورود می کند برای اینکه همیشه با تندرستی و دوستکامی همراه باشند. (ناظم الاطباء).
مورانلغتنامه دهخداموران . (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 8 هزارگزی باختر راه اهواز به آبادان با 150 تن جمعیت . آب آن از رودخانه ٔ کارون و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span c
مورگانلغتنامه دهخدامورگان . [ م ُ] (اِخ ) ژاک ژان ماری دومورگان (1857-1924 م .). باستان شناس معروف فرانسوی که به ایران مسافرت کرد و موفق به کشفیات جالبی شد. از سال 1897م . تا <span class="hl" d
موریانلغتنامه دهخداموریان . (اِخ ) موضعی است از اعمال اهواز و از آنجاست ابوایوب موریانی وزیر ابوجعفر منصور خلیفه . (یادداشت مؤلف ).
مورگانواژهنامه آزادنام روستایی واقع در کوهمره سرخی. واژۀ مرکب از مور و گان، به معنی مکان و خانۀ مور. تلفظ این نام، پس از ورود اعراب به ایران، به مورجان تغییر کرده است.
چه مورچگانلغتنامه دهخداچه مورچگان . [ چ َ هَِ چ َ / چ ِ ] (اِمرکب ) طاس لغزنده . لانه ٔ مور مورچه خوار : غاری چو چه مورچگان تنگ در این ره به چون بحضرساخته از سرو سهی کوی .فرخی .
وادی مورچگانلغتنامه دهخداوادی مورچگان . [ ی ِ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) وادی النمل . وادیی که سلیمان در آنجا موران را مورد خطاب قرارداد. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در حکمة الاشراق برای حرص استعاره گردیده است : پس چون به وادی مورچگان برسی (یعنی حرص )
وادی مورانلغتنامه دهخداوادی موران . [ ی ِ ] (اِخ ) وادی النمل . وادی مورچگان . وادیی باشد که در آن موران بسیار هر یک به بزرگی بزی باشد و معدن گوگرد احمر در آن وادی است . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به وادی النمل و وادی مورچگان و ص 19 المعرب جوالیقی شود.
چه مورچگانلغتنامه دهخداچه مورچگان . [ چ َ هَِ چ َ / چ ِ ] (اِمرکب ) طاس لغزنده . لانه ٔ مور مورچه خوار : غاری چو چه مورچگان تنگ در این ره به چون بحضرساخته از سرو سهی کوی .فرخی .
وادی مورچگانلغتنامه دهخداوادی مورچگان . [ ی ِ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) وادی النمل . وادیی که سلیمان در آنجا موران را مورد خطاب قرارداد. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در حکمة الاشراق برای حرص استعاره گردیده است : پس چون به وادی مورچگان برسی (یعنی حرص )