مورگانلغتنامه دهخدامورگان . [ م ُ] (اِخ ) ژاک ژان ماری دومورگان (1857-1924 م .). باستان شناس معروف فرانسوی که به ایران مسافرت کرد و موفق به کشفیات جالبی شد. از سال 1897م . تا <span class="hl" d
مورگانواژهنامه آزادنام روستایی واقع در کوهمره سرخی. واژۀ مرکب از مور و گان، به معنی مکان و خانۀ مور. تلفظ این نام، پس از ورود اعراب به ایران، به مورجان تغییر کرده است.
میورانلغتنامه دهخدامیوران . [ م َی ْ / م ِی ْ وَ ] (اِ) گیاهها و گلهای خوشبویی که با آنها آرایش می کنند خوان ضیافت را و آنها را توزیع می نمایند میان هر یک از مهمانان که ورود می کند برای اینکه همیشه با تندرستی و دوستکامی همراه باشند. (ناظم الاطباء).
مورانلغتنامه دهخداموران . (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 8 هزارگزی باختر راه اهواز به آبادان با 150 تن جمعیت . آب آن از رودخانه ٔ کارون و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span c
مورچگانلغتنامه دهخدامورچگان . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 22 هزارگزی باختر بروجن با 467 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="
مورچگانلغتنامه دهخدامورچگان . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ مورچه . مورچه ها. مورهای خرد و ریز : مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را بدرانند پوست . سعدی .جَفْل ؛ مورچگان سیاه . (منتهی الارب ). دیلم ؛ ج
موریانلغتنامه دهخداموریان . (اِخ ) موضعی است از اعمال اهواز و از آنجاست ابوایوب موریانی وزیر ابوجعفر منصور خلیفه . (یادداشت مؤلف ).
گلامورگانلغتنامه دهخداگلامورگان . [ گْلا / گ ِ مُرْ ] (اِخ ) کنت نشین بریتانیای کبیر (گالها) در کنار کانال بریستول . دارای 1201300 تن جمعیت است . حاکم نشین آن کاردیف شهرهای اصلی آن سوانسی ، مرتیر و تیدفیل است .