موسیولغتنامه دهخداموسیو. [ م ُ ی ُ ] (فرانسوی ،اِ) مسیو. آقا. و این لفظ را تعظیماً و احتراماً ماقبل نام کسی آرند. (از آنندراج ). و رجوع به مسیو شود. || در تداول عوام مطلق فرنگی و نیز ارامنه و آسوریان را گویند.
موشورلغتنامه دهخداموشور. (نف مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) موشو. موشوی . موشوینده . آنکه یا آنچه موی را با آن شویند: صابون موشور. گل موشور. مایع موشور. پودر موشور.
موشورلغتنامه دهخداموشور. [ م َ] (ع ص ) منشور. (ناظم الاطباء). هرم بلورین مثلث القاعده . منشور بلوری مثلث القاعده . (یادداشت مؤلف ). در علوم طبیعی حجمی است از بلور که قاعده ٔ آن مثلث الاضلاع است . ج ، مواشیر. (از المنجد). رجوع به منشور شود.
موشورلغتنامه دهخداموشور. (نف مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) موشو. موشوی . موشوینده . آنکه یا آنچه موی را با آن شویند: صابون موشور. گل موشور. مایع موشور. پودر موشور.
موشورلغتنامه دهخداموشور. [ م َ] (ع ص ) منشور. (ناظم الاطباء). هرم بلورین مثلث القاعده . منشور بلوری مثلث القاعده . (یادداشت مؤلف ). در علوم طبیعی حجمی است از بلور که قاعده ٔ آن مثلث الاضلاع است . ج ، مواشیر. (از المنجد). رجوع به منشور شود.