ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
موعثلغتنامه دهخداموعث . [ م ُ وَع ْ ع َ ] (ع ص ) راه دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) وعده جای . (منتهی الارب ). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). جای وعده کردن و وعده دادن . (آنندراج ). وعده گاه . ج ، مواعد. (مهذب الاسماء). مکان پیمان . جای عهد و پیمان . وعده جای . جای وعده . (یادداشت مؤلف ) <span class="
مستحقدیکشنری عربی به فارسیمقتضي , حق , ناشي از , بدهي , موعد پرداخت , سر رسد , حقوق , عوارض , پرداختني
dueدیکشنری انگلیسی به فارسیناشی از، بدهی، حق، ذمه، موعد پرداخت، پرداختنی، حقوق، مقتضی، قابل پرداخت، سر رسد
موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) وعده جای . (منتهی الارب ). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). جای وعده کردن و وعده دادن . (آنندراج ). وعده گاه . ج ، مواعد. (مهذب الاسماء). مکان پیمان . جای عهد و پیمان . وعده جای . جای وعده . (یادداشت مؤلف ) <span class="
موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع مص ) نوید دادن . (منتهی الارب ). وعده دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وعده کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) وعده جای . (منتهی الارب ). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). جای وعده کردن و وعده دادن . (آنندراج ). وعده گاه . ج ، مواعد. (مهذب الاسماء). مکان پیمان . جای عهد و پیمان . وعده جای . جای وعده . (یادداشت مؤلف ) <span class="
موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع مص ) نوید دادن . (منتهی الارب ). وعده دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وعده کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
غزوه ٔ بدرالموعدلغتنامه دهخداغزوه ٔ بدرالموعد. [ ع َ وَ ی ِ ب َ رِل ْ م َ ع ِ ] (اِخ ) یا غزوه ٔبدرالصفراء. رجوع به بدرالموعد و بدرالصفراء شود.