موقتاًلغتنامه دهخداموقتاً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (ع ق ) بر وقت . (آنندراج ). غیردایم . مقابل دائماً: موقتاً از سفر منصرف شدم . (یادداشت مؤلف ).
suspendingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعلیق، معلق کردن، موقوف کردن، اویزان شدن یا کردن، اندروا بودن، موقتا بیکار کردن، معوق گذاردن
suspendدیکشنری انگلیسی به فارسیتعلیق، معلق کردن، موقوف کردن، اویزان شدن یا کردن، اندروا بودن، موقتا بیکار کردن، معوق گذاردن
علقدیکشنری عربی به فارسیاويختن , اويزان کردن , بدار اويختن , مصلوب شدن , چسبيدن به , متکي شدن بر , طرزاويختن , مفهوم , ترديد , تمايل , تعليق , اويزان شدن يا کردن , اندروابودن , معلق کردن , موقتا بيکار کردن , معوق گذاردن