مولههلغتنامه دهخدامولهه . [ ل َ هََ ] (ع ص ) مُوَلَّه ْ. حیرت زده . واله . بی خود. (یادداشت لغت نامه ) : چشم بسته عقل جسته مولهه مست ترک مدعی در قهقهه . مولوی .و رجوع به موله شود.
مویلحهلغتنامه دهخدامویلحه . [ م ُ وَ ل ِ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 58هزارگزی شمال خاوری شادگان با 251 تن سکنه . آب آن از چاه و ساکنان آن از طایفه ٔ شریفات هستند. (از فرهنگ جغرافیائی
مویلحهلغتنامه دهخدامویلحه . [ م ُ وَ ل ِ ح َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال خاوری اهواز با 200 تن سکنه . آب آن از رود کارون و راه آن ماشین رو است . ساکنان آن از طایفه ٔ حواشم هستن
میولهلغتنامه دهخدامیوله . [ م َی ْ وَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان ، واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد با 495 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <
میولةلغتنامه دهخدامیولة. [ م ُ ل َ ] (ع مص ) برگردیدن . || خمیدن . (آنندراج ). رجوع به میل و ممال و ممیل و تمیال و میلان و میلولة شود.
مولاةلغتنامه دهخدامولاة. [ م َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مولی . کنیز. امة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مولا و مولی شود. || خاتون و خانم . (ناظم الاطباء).