موچینلغتنامه دهخداموچین . (نف مرکب ) چیننده ٔ مو. || (اِ مرکب ) موچینه . موچنه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موچینه شود.
نوترینوی میونیmuon neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه میون، نسل دوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
پیمونلغتنامه دهخداپیمون . (اِخ ) نام قصبه ای است در خطه ٔ لائوس از قطعه ٔ سیام واقع در هندوچین واقع در کنار شهر مون . (از قاموس الاعلام ترکی ).
مئونلغتنامه دهخدامئون . [ م ِ / م ُ ] (ع عدد، ص ، اِ) ج ِ مائة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ ماءة. (منتهی الارب ). رجوع به مائة شود. || (اِ) سوره هایی از قرآن که هریک صد آیت یا کمی کمتر یا کمی بیشتر از صد آیت دارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سوره های
مویینلغتنامه دهخدامویین . [ مو ] (ص نسبی ) مویی . مویینه . منسوب به مو. منسوب به موی . آنچه به موی نسبت دارد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویینه و موی شود. || ساخته شده و تافته شده از موی . (ناظم الاطباء). مویینه . بافته شده و تافته شده از موی . || باریک مانند مو. (ناظم الاطباء).
میگونلغتنامه دهخدامیگون . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در 25هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسه ٔ شمشک به تهران . هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است .این قصبه در حدود <span class=
موچینهلغتنامه دهخداموچینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منقاش . (برهان ).آلتی است آهنی که بدان مو از بدن می چینند. (از غیاث ) (از آنندراج ). منقاش و ابزاری آهنی که بدان مو می کنند. (ناظم الاطباء). موچنا. موچنه . موچین . موی چینه . منقاش . منقش . منماص . منتاخ . من
موچینهلغتنامه دهخداموچینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منقاش . (برهان ).آلتی است آهنی که بدان مو از بدن می چینند. (از غیاث ) (از آنندراج ). منقاش و ابزاری آهنی که بدان مو می کنند. (ناظم الاطباء). موچنا. موچنه . موچین . موی چینه . منقاش . منقش . منماص . منتاخ . من
تموچینلغتنامه دهخداتموچین . [ ت َ ] (اِخ ) نام اصلی چنگیزخان است . (از قاموس الاعلام ترکی ). اصل اسم مغولی چنگیزخان تموچین است . رجوع به چنگیزخان و تاریخ مغول اقبال ص 15 و تاریخ گزیده ص 572 شود.