موکتةلغتنامه دهخداموکتة. [ م ُ وَک ْ ک ِت َ ] (ع ص ) موکت . غوره ٔ خرمای خجک سیاه برآورده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به موکت شود.
علاقة موقتةدیکشنری عربی به فارسیپرت کردن , انداختن , افکندن , پرتاب , جفتک پراني , بيرون دادن , روانه ساختن
موقتیلغتنامه دهخداموقتی . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به موقت . آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی ، تأخیرموقتی . چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی . مقابل همیشگی . کلمه ٔ «موقت » همین مفهوم رامی رساند و احتیا
موقتیدیکشنری فارسی به انگلیسیcasual, ephemeral, passing, makeshift, pro tempore, provisional, temporal, temporary, tentative, transient, transitory