لغتنامه دهخدا
مودار. (نف مرکب ) مودارنده . که دارای موی باشد. که موی دارد. (یادداشت مؤلف ). || چیزی که موی زاید داشته باشد و بدان سبب معیوب گردد. دیده ٔ مودار. (آنندراج ) : به رنگ دیده ٔ مودار احوالش بود درهم رقیب امروزمعلوم است ما را در نظر دارد. <p cl