معطاءلغتنامه دهخدامعطاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث امعط. زن بی موی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرگ ماده ٔ موی ریخته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ارض معطاء؛ زمین بی گیاه . ج ، مُعط. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) عورت
معطاءلغتنامه دهخدامعطاء. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار دهش بخشنده و مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، مَعاطی ، مَعاطی ّ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محدودة طبیعی بسیار زیباarea of outstanding natural beautyواژههای مصوب فرهنگستانمحدودة برونشهری حفاظتشدهای که بهدلیل بهرهمندی از جذابیتهای ظاهری و طبیعی، ساختوساز در آن بهشدت محدود شده است اختـ . مَحطا AONB