مَوْلَاهُمُفرهنگ واژگان قرآنناصر و ياري کننده و پشتیبانشان که عهده دار همه ی امور مربوط به ايشان است - مولاي آنها -سرپرست و صاحب اختیارآنها (کلمه مولي به معناي ناصر و ياري کننده است ، و ليکن نه هر ناصر بلکه ناصري که تمامي امور منصور به عهده او است چون کلمه مولي از ماده ولايت است که به معناي عهدهداري و تصدي امر است ، کلمه مولي
ملاوملغتنامه دهخداملاوم . [م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ ملامة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملامة شود.
مؤلملغتنامه دهخدامؤلم . [ م ُءْ ل َ ] (ع ص ) دردرسیده . (از منتهی الارب ). دردگرفته . و رجوع به الم و مُؤْلِم شود.
مؤلملغتنامه دهخدامؤلم . [ م ُءْ ل ِ ] (ع ص ) دردرساننده . (منتهی الارب ). دردناک . وجیع. آزارنده . الیم . دردآور. موجع. (یادداشت مؤلف ) : یقابل مؤلم الرزیة بما اسبغ اﷲتعالی علیه من الصبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299).
مولملغتنامه دهخدامولم . [ ل ِ ] (از ع ، ص ) دردمندکننده و دردرساننده . (غیاث ) (آنندراج ). دردآور. مقابل ملذ. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤلم شود.
مولمدیکشنری عربی به فارسیدردناک , محنت زا , ناراحت کننده , رنج اور , رنجور , وابسته به روان زخم , زخمي , جراحتي , ضربه اي
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهید مصری . مکنی به ابی مرزوق . محدث است . سیوطی گوید: مکنی به ابی مروان تجیبی مولاهم مصری و فقیه طرابلس غرب بود. از رویفع انصاری روایت کرد و به سال 109 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ج 1<
حاسبلغتنامه دهخداحاسب . [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حساب . شمارنده . شمارکننده . شمارگر. شمارگیر. (مهذب الاسماء). محاسب . سمعانی گوید: «بفتح الحاء والسین المهملتین و فی آخرها الباء المعجمة بواحدة. هذه اللفظة لمن یعرف الحسبان ...» ج ، حَسَبة، حُسّاب ، حاسبون ، حاسبین : ثم رُدّواالی اﷲ مولاهم ا
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن اسحاق بن ابراهیم بن سلمة الضبی مولاهم کنیه ٔ وی ابوالقاسم است . پدرش در بغداد قاضی بود. وی از علی بن جعد، و علی بن مدینی ، روایت دارد. عبدالصمدبن علی الطستی ، و سلیمان بن احمد الطبرانی از او روایت کنند. خبر داد ما را ابوالقاسم الحسن بن ال