مختلفلغتنامه دهخدامختلف . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) اختلاف کرده شد. (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اختلاف کرده شده و ناموافق و به خلاف اندیشه و رای . (ناظم الاطباء). || لغتی که در آن اختلاف باشدکه عربی است یا فارسی . (غیاث ) (آنندراج ). لغتی که در فارسی و عربی بودن آن اخت
مختلفلغتنامه دهخدامختلف . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) اختلاف کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اختلاف کننده و ناموافق . ناهموار. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که میان معنی او و معنی حدیث دیگر بحسب ظاهر مضادّتی باشد و علما در جمع میان آن بحسب امکا
مختلفدیکشنری عربی به فارسیمتمايز , متفاوت , داراي رنگهاي گوناگون , رنگارنگ , گوناگون , متنوع , مختلف , چندتا , چندين , جورواجو
مختلففرهنگ فارسی عمید۱. جورواجور؛ گوناگون.۲. اختلافکننده.۳. ویژگی آنچه یا آنکه پیوسته میآید و میرود: ◻︎ کاین سیل متّفق بکنَد روزی این درخت / واین باد مختلف بکُشد روزی این چراغ (سعدی۲: ۴۷۷).