مفیدلغتنامه دهخدامفید. [م ُ ] (اِخ ) عبدالرحمان نیشابوری . از علمای تشیع است . مؤلف کتاب النقض وی و برادرش ، ابوسعید محمد را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.
مفذلغتنامه دهخدامفذ. [ م ُ ف ِذذ ] (ع ص ) شاة مفذ؛ گوسپند یک بچه زاده ، و لایقال ناقة مفذ، زیرا شتر در یک شکم بیش از یک بچه نمی آورد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مُفِذَّة. (اقرب الموارد).
مفیضلغتنامه دهخدامفیض . [ م ُ ] (اِخ ) اسمی از اسماء حضرت رسول که متحقق به اسمأاﷲ است و مظهر افاضه ٔ نور هدایت است بر بندگان و واسطه در فیض است . (فرهنگ اصطلاحات عرفانی تألیف سجادی ).
مفیدلغتنامه دهخدامفید. [ م ُ ] (اِخ ) (خواجه ...) عبدالجبار قزوینی . از علمای تشیع است . مؤلف کتاب النقض وی را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.
مسلمفرهنگ فارسی عمید۱. قبولشده؛ پذیرفته.۲. آسان: مفت و مسلّم.۳. [قدیمی] حقیقی.۴. [قدیمی] سزاوار؛ شایسته.۵. [قدیمی] ممکن.۶. [قدیمی] سالم.
مفتکیلغتنامه دهخدامفتکی . [ م ُ ت َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مجانی و مفت و مسلم . به دست آوردن چیزی بدون پرداخت بها. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). به مفت . مجاناً. به رایگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).