مقبوضهلغتنامه دهخدامقبوضه . [ م َ ض َ ] (اِخ ) در بیت زیر اشاره به شِعْرای شامی است که در فراق شِعْرای یمانی از بس گریست که کور شد : مبسوطه به یک چراغ زنده مقبوضه دو چشم زاغ کنده . (لیلی و مجنون چ وحید ص 177
مقبوضهلغتنامه دهخدامقبوضه . [ م َ ض َ ] (اِخ ) در بیت زیر اشاره به شِعْرای شامی است که در فراق شِعْرای یمانی از بس گریست که کور شد : مبسوطه به یک چراغ زنده مقبوضه دو چشم زاغ کنده . (لیلی و مجنون چ وحید ص 177
ذراع الاسد المقبوضةلغتنامه دهخداذراع الاسد المقبوضة. [ ذِ عُل ْ اَ س َ دِل ْ م َ ض َ ] (اِخ ) ذراع مقبوضة. رجوع به ذراع شود.
مبسوطهلغتنامه دهخدامبسوطه . [ م َ طَ ] (ع ص ) فراخ و فراخی کرده شده . || چیز غیرمرکب . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِخ ) شِعْرای یمانی : شعری به سیاقت یمانی بی شعر به آستین فشانی مبسوطه به یک چراغ زنده مقبوضه دو چشم زاغ کنده .(لیلی و مجن