مُّسْتَقِيمفرهنگ واژگان قرآنراست - مستقیم (کلمه ی مستقيم بمعناي هر چيزي است که بخواهد روي پاي خود بايستد ، و بتواند بدون اينکه بچيزي تکيه کند بر کنترل و تعادل خود و متعلقات خود مسلط باشد ، مانند انسان ايستادهاي که بر امور خود مسلط است ، در نتيجه برگشت معناي مستقيم به چيزي است که وضعش تغيير و تخلف پذير نباشد ، وصراط به معناي را
مستقیملغتنامه دهخدامستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چر
مستقيمدیکشنری عربی به فارسیراستکار , راد , درست کار , امين , جلا ل , بيغل وغش , صادق , عفيف , نيکو کار , عادل , صالح , پرهيزکار
مستقیمفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی خطی که دو نقطه را با کمترین فاصله به هم وصل میکند.۲. [مجاز] صحیح؛ درست.۳. (قید) راست؛ بدون خمیدگی.۴. (قید) بدون تغییر در مسیر.۵. (قید) [عامیانه، مجاز] بیواسطه.