مژه دارلغتنامه دهخدامژه دار. [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ ] (نف مرکب ) دارای مژه . دارنده ٔ مژه . || مژکدار. رجوع به مژکدار شود.
مایه دارلغتنامه دهخدامایه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) هرچیز را گویند که با او گندگی و ضخامتی باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنده و ضخیم و ستبر. (ناظم الاطباء) : به بالا درآمد به دژ بنگریدیکی مایه دار آهنین باره دید. <p class="aut
مژه دارلغتنامه دهخدامژه دار. [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ ] (نف مرکب ) دارای مژه . دارنده ٔ مژه . || مژکدار. رجوع به مژکدار شود.
میانزیوهتبارانMesozoaواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از سلسلۀ جانوری شامل جانوران کوچک و مژهدار و کرمیشکل با سازمانبندی بسیار ساده که اغلب از تعدادی یاخته تشکیل شدهاند که بهصورت ابتدایی در ساختار دولایهای خاصی قرار دارند
موجکویسانTurbellariaواژههای مصوب فرهنگستانردهای از پهنکرمتباران دارای بدن نرم و پهن با روپوست مژهدار شامل میلهواره (rhabdites) و یاختههای ترشحکننده؛ دهان این جانوران معمولاً در سطح شکم و در مواردی نزدیک به مرکز بدن است