مژگانیلغتنامه دهخدامژگانی . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (ص نسبی ) منسوب به مژگان . هدبی . مژکی . مژه ای .- تنه یا منطقه ٔ مژگانی ؛ قسمتی است از کره ٔ چشم که بین مشیم
انگشت میانیmiddle finger, digit medius, digit tertius manusواژههای مصوب فرهنگستانسومین انگشت که بلندترین انگشت دست است
مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
جسم مژگانیciliary bodyواژههای مصوب فرهنگستانبخش ضخیم لایۀ عروقی چشم که مشیمیه را به عنبیه مربوط میکند
ماهیچۀ مژگانیciliary muscle, musculus ciliareواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه بخش جسم مژگانی که با انقباض آن انحنای عدسی چشم تغییر میکند
مژکیلغتنامه دهخدامژکی . [ م ُ / م ِ ژَ ] (ص نسبی ) منسوب به مژک و مژه . مژه ای . هدبی . مژگانی . رجوع به مژگانی شود.
تطابق مثبتpositive accommodationواژههای مصوب فرهنگستانتطبیق چشم برای فاصلهای کوتاه به یاری انقباض ماهیچۀ مژگانی
تطابق منفیnegative accommodationواژههای مصوب فرهنگستانتطبیق چشم برای فاصلههای دور به یاری رها شدن ماهیچۀ مژگانی از انقباض
ناسفته گوهر مژگانیلغتنامه دهخداناسفته گوهر مژگانی . [ س ُ ت َ / ت ِ گ َ / گُو هََ رِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک . (آنندراج ) : دویدم پیش وگفتم خیر مقدم آنگه افشاندم به پایش مشتی از ناسفته گوه
جسم مژگانیciliary bodyواژههای مصوب فرهنگستانبخش ضخیم لایۀ عروقی چشم که مشیمیه را به عنبیه مربوط میکند
ماهیچۀ مژگانیciliary muscle, musculus ciliareواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه بخش جسم مژگانی که با انقباض آن انحنای عدسی چشم تغییر میکند