مکافالغتنامه دهخدامکافا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مخفف مکافات ، نظیر مداوا و مدارا، مخفف مداوات و مدارات : شه مرا زر داد گوهر دادمش زر را عوض آن کرامت را مکافا برنتابد بیش از این . خاقانی .بددلی در ره نیکی چه کنی کاهل نیازنیک را ه
مکفاءلغتنامه دهخدامکفاء. [ م ُ ف َءْ ] (ع ص ) مکفاءاللون ؛ آنکه رنگش دگرگون شده باشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مکفوء شود.
مقفالغتنامه دهخدامقفا. [ م ُ ق َف ْ فا ] (ع ص ) دارای قافیه . (ناظم الاطباء). صاحب قافیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقفی شود.
مکافیلغتنامه دهخدامکافی ٔ. [ م ُ ف ِءْ ] (ع ص ) برابر و گویند: هذا مکافی ٔ له ؛ یعنی این مساوی آن است . مُکافِئة. (منتهی الارب ). مساوی و برابر. مکافئة. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکافئتان شود. || هر چیز که برابر چیز دیگر گردد چنانکه همانند آن شود. (منتهی الارب ).
مکافیلغتنامه دهخدامکافی . [ م ُ ] (ع ص ) مساوی و برابر. (غیاث ) (آنندراج ). هم کفو و برابر و مساوی و هر چیزی که برابر چیزی گردد تا مانند آن شود. (ناظم الاطباء). || کیفردهنده . مجازات کننده . جزادهنده : چون جنایتی نهی متعمد را از ساهی و مکافی را از بادی تمییز کنی . (مرزب
مکافيدیکشنری عربی به فارسیمعادل , هم بها , برابر , مشابه , هم قيمت , مترادف , هم معني , همچند , هم ارز
مکافاتلغتنامه دهخدامکافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکافاة. مکافاءة. مکافا. پاداش مطلقاً (اعم از نیکی و بدی ) : گروهی از خردمندان پسند نداشتندو جزا و مکافات آن مهتر آن آمد که باز نمودم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class="hl"
مکافاءةلغتنامه دهخدامکافاءة. [ م ُ ف َ ءَ ] (ع مص ) پاداش دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پاداش دادن کسی را. کِفاء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکافات و مکافاة شود. || مانستن به کسی و مراقبه و نگاهبانی نمودن او را. (از منتهی الارب ). مانا شدن به کسی و
مکافاةلغتنامه دهخدامکافاة. [ م ُ ] (ع مص ) پاداش کردن . (منتهی الارب ). پاداش دادن کسی را و مانند کار وی کردن . (از ناظم الاطباء). پاداش دادن . کِفاء. || کفایت کردن کسی را. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) کفایت و گویند رجوت مکافاتک ؛ ای کفایتک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقابله ٔ نیکی
دنبه نهادنلغتنامه دهخدادنبه نهادن . [ دَم ْ ب َ / ب ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از غیاث ). کنایه است از فریب دادن ، چه ، برای شکار حیوانات اغلب دنبه در تله گذارند <span class="h
بددلیلغتنامه دهخدابددلی . [ب َدْ، دِ ] (حامص مرکب ) جبن و ترس . (ناظم الاطباء). بزدلی و بیمناکی . (آنندراج ). جبن . (زمخشری ) (منتهی الارب ). فَشَل . (تاج المصادر بیهقی ). تُشحَة. هُلاع . وَهَل . (از منتهی الارب ). ترس . ترسندگی . بیم . ترسانی . هراس . خوف . مقابل دلیری ، شجاعت . (یادداشت مؤل
عوضلغتنامه دهخداعوض . [ ع ِ وَ ] (ع اِ) آنچه بجای دیگری آید و بدل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلف و بدل . (اقرب الموارد). بدل چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آنچه بجای چیزی دهند. بدل . جانشین . (فرهنگ فارسی معین ). و گویند «عوض » سخت تر از چیزی است که بجای آن گرفته میشود. (از اقرب الم
کرامتلغتنامه دهخداکرامت . [ ک َ م َ ] (ع مص )کرامة. بزرگی ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله ودمنه ). جوانمرد گردیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) سخاوت و جوانمردی و نواخت و احسان و بزرگواری و بخشندگی و داد و دهش و بزرگوار
نهادنلغتنامه دهخدانهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . <p class="
مکافاتلغتنامه دهخدامکافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکافاة. مکافاءة. مکافا. پاداش مطلقاً (اعم از نیکی و بدی ) : گروهی از خردمندان پسند نداشتندو جزا و مکافات آن مهتر آن آمد که باز نمودم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class="hl"
مکافاءةلغتنامه دهخدامکافاءة. [ م ُ ف َ ءَ ] (ع مص ) پاداش دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پاداش دادن کسی را. کِفاء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکافات و مکافاة شود. || مانستن به کسی و مراقبه و نگاهبانی نمودن او را. (از منتهی الارب ). مانا شدن به کسی و
مکافاةلغتنامه دهخدامکافاة. [ م ُ ] (ع مص ) پاداش کردن . (منتهی الارب ). پاداش دادن کسی را و مانند کار وی کردن . (از ناظم الاطباء). پاداش دادن . کِفاء. || کفایت کردن کسی را. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) کفایت و گویند رجوت مکافاتک ؛ ای کفایتک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقابله ٔ نیکی