مکبوللغتنامه دهخدامکبول . [ م َ ] (ع ص ) بندی و اسیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بندی و در قید کرده و محبوس و اسیر.(ناظم الاطباء). بند کرده و محبوس . (غیاث ) (از اقرب الموارد). مکبل . (محیطالمحیط). و رجوع به مکبل شود. || خیرک مکبول و ماعذرک مقبول ؛ در مورد شخص شوم و قلیل الخیر گفته می شود. (از
مقبوللغتنامه دهخدامقبول . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ مرقع. (از اقرب الموارد). || پذرفتارگردیده . (آنندراج ). پذیرفته شده . به اجابت رسیده . قبول شده .(از ناظم الاطباء). مورد قبول واقع شده : تویی مقبول و هم قابل
مقبولدیکشنری عربی به فارسیپذيرا , پذيرفتني , پسنديده , قابل قبول , مقبول , پذيرفته , قابل تصديق , روا , مجاز , باور کردني
سعادلغتنامه دهخداسعاد. [ س ُ ] (اِخ ) زن محبوبه که در عرب بوده است . (غیاث ) (آنندراج ). نام معشوقه ای در عرب : پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت من المبلغ عنی الی سعاد سلامی . حافظ.بانت سعاد فقلبی الیوم متبول متیم اثرها لم یفد
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) حاجی میرزالطفعلی بن میرزا احمدبن لطفعلی بن محمد صادق تبریزی مغانی . از علماء تبریز که از صاحب ریاض و پدر خود میرزا احمد مجتهد اخذ مراتب علمیه نمود، آنگاه از نجف به آذربایجان مراجعت کرد و امامت جمعه بدو مفوض شد. در سال 1362</s
کعبلغتنامه دهخداکعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن زهیربن ابی سلمی مزنی از شاعران بلندمرتبه ٔ عرب و از قصیده سرایان معروف مخضرمین است . او در خاندانی شاعرپرور پا به جهان گذارد. در خردی شعر شنید و بصباوت شعر نقل کرد و چون به بزرگی رسید شعر گفت . در تربیت ذوق شعری کعب پدرش زهیربن ابی سلمی اثری بزرگ داشت