مقتبلغتنامه دهخدامقتب . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) بر پشت شتر قتب نهنده ، و قِتب خویگیر را گویند که زیر پالان بر پشت شتر نهند. (آنندراج ). آنکه پالان بر پشت شتر می نهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اِقتاب شود. || آنکه سوگند غلیظ می خورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتاب شود.
مقطبلغتنامه دهخدامقطب . [ م ُ ق َطْ طِ ] (ع ص ) آن که آژنگ می افکند میان ابروها و ترشروی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تقطیب شود.
مکتئبلغتنامه دهخدامکتئب . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) اندوهمند و بدحال از اندوه و غم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کئیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || رماد مکتئب ، ریگ مایل به سیاهی همچو رخ غمناکان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خاکستر مایل به سیاهی . (ناظم الاطباء).
مکتبلغتنامه دهخدامکتب . [ م َ ت َ ] (ع اِ) دبیرستان . ج ، مکاتب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). دبیرستان و جای کتاب خواندن . (آنندراج ). دبیرستان و جایی که در آن نوشتن می آموزند و دفترخانه و جایی که در آن کودکان را تعلیم می کنند و خواندن و نوشتن و جز آن می آموزانند و سبق می دهند