منماصلغتنامه دهخدامنماص . [ م ِ ] (ع اِ) مِنمَص . آلتی که موی بدان چینند. (منتهی الارب ). منقاش . (اقرب الموارد).خارچین . (زمخشری ). آلتی که بدان موی چینند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منمص شود.
منمجلغتنامه دهخدامنمج . [ م ُ م َج ج ] (ع ص ) چکنده . (آنندراج ). آب دهن و یا شراب از دهن ریخته شده . || مرکب از قلم چکیده . (ناظم الاطباء).
منمصلغتنامه دهخدامنمص . [ م ِ م َ ] (ع اِ) آلتی که موی بدان چینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابزاری که بدان موی چینند. (ناظم الاطباء). منماص . منقاش . (اقرب الموارد). رجوع به منماص شود.
منامسلغتنامه دهخدامنامس . [ م ُ م ِ] (ع ص ) به کازه درنشیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه در کازه می نشیند جهت شکار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || محرم و هم راز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منامسة شود.