← میانگیردار
pointed
clinch
casting
cast
در وسط؛ در میان؛ آنچه در میان است.
میان، میان
دزدیدن چیزی از میان چندین چیز در میان چندین کس
در میان، میان، از جمله، در زمره
نهری که از میان ده گذردجویبار میان روستا