مناجیلغتنامه دهخدامناجی . [ م ُ ] (ع ص ) اسم فاعل از مناجاة. همراز. رازدار : پس شاه ... گفت : اگرچه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه ٔ خیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291). رجوع به مناجات و مناجا
منازیلغتنامه دهخدامنازی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به منازگرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منازگرد و مدخل بعد شود.
منازیلغتنامه دهخدامنازی . [ م َ ] (اِخ ) احمدبن یوسف سلیکی . رجوع به ابونصر منازی و اعلام زرکلی ج 3 ص 1064 شود.
منجاءلغتنامه دهخدامنجاء. [ م َ ] (ع اِ) رستن جای . (مهذب الاسماء). نجات گاه و جای نجات و پناهگاه . (ناظم الاطباء). مکان نجات . (از اقرب الموارد) : روزی است از آن پس که در آن روز نیابندخلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا. ناصرخسرو.عدل ا
کمرویشی میناenamel hypoplasiaواژههای مصوب فرهنگستاننقص ارثی در تشکیل مینا که با نمایی قهوهای ظاهر میشود متـ . مینازایی ناقص amelogenesis imperfecta