ناآمختنیلغتنامه دهخداناآمختنی . [ م ُ ت َ ] (ص لیاقت ) نیاموختنی . غیرقابل آموختن . تعلیم ناپذیر. غیر قابل تعلیم و تعلّم . که سزاوار آموختن نیست . || عادت ناپذیر. رجوع به آمختن شود.
نامیختنیلغتنامه دهخدانامیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت )ناآمیختنی . که درخور آمیختن نیست . مقابل آمیختنی .
ناآمیختنیلغتنامه دهخداناآمیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل آمیزش نیست . مقابل آمیختنی . رجوع به آمیختنی و آمیختن شود.
ناآمیختنلغتنامه دهخداناآمیختن . [ ت َ ] (مص منفی ) نیامیختن . معاشرت نکردن . رفت و آمد نکردن . انس و الفت نگرفتن . مردم گریز بودن . مقابل آمیختن . رجوع به آمیختن شود.
نامختنلغتنامه دهخدانامختن . [ م ُ ت َ ] (مص منفی ) ناآموختن . نیاموختن . مقابل آمختن : هرکه نامخت از گذشت ِ روزگارنیز ناموزد ز هیچ آموزگار.رودکی .