نااصللغتنامه دهخدانااصل .[ اَ ] (ص مرکب ) آن که اصل و نژاد ندارد و بدنژاد ونانجیب و بداخلاق . (ناظم الاطباء). هجین . (منتهی الارب ). فرومایه . دون . پست فطرت . که نژاده نیست . || بدل . بدلی . تقلبی . بداصل ، دشنامی است عوام را.
ناسللغتنامه دهخداناسل . [ س ِ ] (ع ص ) مسرع . (المنجد). شتابان . به شتاب رونده . ج ، نُسَّل . || پشم و یا پر افتاده . (ناظم الاطباء).
ناشللغتنامه دهخداناشل . [ ش ِ ] (ع ص ) کسی که گوشت را بدون چمچه با دست از دیگ برآورد و در دهن گذاشته بخورد. (ناظم الاطباء) .
ناصللغتنامه دهخداناصل . [ ص ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نصل . (اقرب الموارد). رجوع به نصل شود. || لحیة ناصل ؛ ریش ازخضاب بیرون آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خارجة من الخضاب . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
ناگسللغتنامه دهخداناگسل . [ گ ُ س ِ ] (نف مرکب ) ناگسسته . ناگسیخته . نامنقطع. غیرمقطوع . ناگسلیده : بر تو دوام نعمت حق ناگسسته بادوز من دوام نعمت تو باد ناگسل .سوزنی .
نامردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات بدکاره، شخص مطرود، مردک، آدم شیطان صفت، خیانتکار، خائن، آشغال، نااصیل، لکۀ ننگ، عضو حزب باد
ناخوشایندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طبوع، ناپسند، ناپسندیده، نفرتانگیز، دافع [دافعه]، بدنما، زننده، چندشآور، مشمئزکننده، تهوع آور، مکروه، نفرت انگیز قبیح، مستهجن، توهینآمیز ترسناک معیوب، نااصیل، بدجور، بازاری، نامرغوب