نابایلغتنامه دهخدانابای . (ص مرکب ) محال . مقابل ممکن . (از آنندراج ) (برهان قاطع). ضد ممکن .غیرمعقول . که قابل تعقل نباشد. (ناظم الاطباء). برابر ممکن . (از انجمن آرا) .
نابگاهلغتنامه دهخدانابگاه . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی وقت . خارج از وقت . نه بوقت خویش . نه به زمان خویش . نابوقت . مقابل بوقت . || نابجای . نابموقع. نه بجای خویش .