نابرازندهدیکشنری فارسی به انگلیسیawkwardly, beneath, improper, inappropriate, incorrect, unseemly, unsuitable, unworthy
ناشایستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه یستگی، عدم مناسبت، نابرازندگی عدم مصلحت بیلیاقتی، بیکفایتی، عدم صلاحیت، ناشیگری، عدم مهارت، ناتوانی، عجز بدزمانی، بیموقعی، نابههنگامی
عدممهارتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ] عدممهارت، ناشیگری، بیذوقی عدم تمرین، عدم استفاده، خامدستی، خامی، ناآزمودگی، بیتجربگی، بیگناهی بیکفایتی، عدم صلاحیت، عدم لیاقت، ناشایستگی عدم مصلحت بیلیاقتی، ناتوانی، عجز، استیصال، درماندگی بدزمانی، بدموقعی عدم مناسبت، نابرازندگی، ناسازگاری