ناتلغتنامه دهخدانات . (ع اِ) مردم . (منتهی الارب ). ناس . (معجم متن اللغة). مردم ، لغتی است در ناس . (ناظم الاطباء) .
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
لقمهمرغchicken nuggetواژههای مصوب فرهنگستانفراوردۀ آغشته به پودر نان که از گوشت مرغ استخوانزداییشده تهیه میشود
نیاز احساسشدهperceived needواژههای مصوب فرهنگستاننیازی که برای سلامت و راحتی و آسایش از طرف استفادهکنندگان یا ارائهکنندگان سلامت احساس میشود
نیاز اطلاعاتیinformation needواژههای مصوب فرهنگستانناآگاهی یک شخص در پاسخ به پرسشی خاص که به کاوش برای پاسخیابی منجر میشود
ناتلیلغتنامه دهخداناتلی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به ناتل از بلاد نواحی آمل طبرستان . (الانساب سمعانی ).
ناتابیدهلغتنامه دهخداناتابیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نتابیده . که تاب داده و تابیده نیست . مقابل تابیده . رجوع به تابیده شود.
ناتجلغتنامه دهخداناتج . [ ت ِ ] (ع ص ) آن که نگاهداری میکند ماده شتر را برای نتاج گرفتن . (ناظم الاطباء). الناتج للبهایم ، کالقابلة للنساء. (المنجد). ج ، نواتج .
وتملغتنامه دهخداوتم . [ ] (ع مص ) بدل کردن عرب یمن سین را به تاء مثل نات به جای ناس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
نشرةدیکشنری عربی به فارسیتابلو اعلا نات , اگهي نامه رسمي , ابلا غيه رسمي , بيانيه , اگاهينامه , پژوهشنامه , پژوهنامه
ناتلیلغتنامه دهخداناتلی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به ناتل از بلاد نواحی آمل طبرستان . (الانساب سمعانی ).
ناتابیدهلغتنامه دهخداناتابیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نتابیده . که تاب داده و تابیده نیست . مقابل تابیده . رجوع به تابیده شود.
ناتجلغتنامه دهخداناتج . [ ت ِ ] (ع ص ) آن که نگاهداری میکند ماده شتر را برای نتاج گرفتن . (ناظم الاطباء). الناتج للبهایم ، کالقابلة للنساء. (المنجد). ج ، نواتج .
درابزیناتلغتنامه دهخدادرابزینات . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ درابزین . نرده ها : و منها [ ای من الخصائص التی جمعت لابرویز ] تخت طاقدیس و هو سریر العاج و الساج و صفائحه و درابزیناته من الفضة و الذهب . (غرر اخبار ملوک الفرس ).
حرکات و سکناتلغتنامه دهخداحرکات و سکنات . [ ح َ رَ ت ُ س َ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رفتار. کردار. مجموع حالات کسی . همه ٔ اعمال کسی : فروغ خشم درحرکات و سکنات او پیدا آمده بود. (کلیله و دمنه ).