ناجورالغتنامه دهخداناجورا. (اِخ ) از فرزندان نوح پیغمبر و از اجداد ابراهیم خلیل است . در ص 43 تاریخ سیستان شرح این نسبت آمده است . و نیز رجوع به ناحور شود.
ناجورگویچگیanisocytosis, anisopoikilocytosisواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن اندازۀ سرخگویچههای خون دارای تنوع بیش از حد متعارف است
نازوریلغتنامه دهخدانازوری . (حامص مرکب ) بی طاقتی . (آنندراج ). ضعف . سستی . (ناظم الاطباء). بی زور بودن .
ناجوریدیکشنری فارسی به انگلیسیclash, disagreement, discrepancy, diversity, impropriety, ineptness, maladjustment, misfit, spottiness, variance
ناخورلغتنامه دهخداناخور. (اِخ ) نام پدر آزر و جدّ ابراهیم . مؤلف تاریخ گزیده آرد: لقب او خلیل اﷲ، نسبش ابراهیم بن آزر و هوتارخ بن ناخوربن ساروغ . (تاریخ گزیده ص 30). صاحب تاریخ سیستان نام او را ناجورا آورده است . (تاریخ سیستان ص 43<
تارخلغتنامه دهخداتارخ . [ رَ / رُ ] (اِخ ) بارای مضموم ، آذر بت تراش باشد. بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است . (برهان ). بعضی گویند بفتح ثالث است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است . (برهان ). بضم ثالث دربرهان و فرهنگ نوشته اند که بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است