لغتنامه دهخدا
ناحاش . (اِخ ) ناحاش (به معنی مار) شهریار عمون که خواست با اهالی یا بیش جلعاد عهدی استوار نماید بشرط آنکه چشم راست هر یک از ایشان را بکند. و چون شائول این مطلب را شنید روح خداوند بر وی آمده بدان استصواب ایشان را از دست وی رهائی بخشید. لیکن از آن پس دوست صادق الاخلاق داود گردی