فرهنگ فارسی عمید
۱. خراشیدن؛ مجروح کردن: ◻︎ من همانم که مرا روی همی اشک شخود / من همانم که مرا دست همی جامه درید (فرخی: ۴۳۷)، ◻︎ به مدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم / نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم (کسائی: ۴۰).۲. به ناخن کندن؛ ریش کردن؛ خراشیدن با ناخن یا دندان: ◻︎ بکندند موی و شخودند روی / از ایران برآم