خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نادره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نادره
/nādere/
معنی
۱. شخص نابغه.
۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] اتفاق عجیب.
۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] سخن دلنشین.
۴. (صفت) [قدیمی] = نادر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعجوبه، بدیع، بیمانند، شاذ، شگفت، طرفه، کمیاب، لطیفه
دیکشنری
curio, curiosity
-
جستوجوی دقیق
-
نادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نادرَة، جمع: نوادر] nādere ۱. شخص نابغه.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] اتفاق عجیب.۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] سخن دلنشین.۴. (صفت) [قدیمی] = نادر
-
نادره
واژگان مترادف و متضاد
اعجوبه، بدیع، بیمانند، شاذ، شگفت، طرفه، کمیاب، لطیفه
-
نادره
فرهنگ نامها
(تلفظ: nadere) (عربی) شخص هوشمند و دارای نبوغ که نظیر او کمتر ظهور میکند؛ (به مجاز) (در قدیم) سخن یا حکایت با معنی و دلنشین ؛ (در اعلام) نادره بانو نقاش ایرانی سدهی یازدهم که در هنر نقاشی در آن دوران سرآمد بود ، + ← نادر.
-
نادره
لغتنامه دهخدا
نادره . [ دِ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) بی مانند. (فرهنگ نظام ). مرد بی نظیر و بی مانند. (ناظم الاطباء) : این سلطان ماامروز نادره ٔ روزگار است . (تاریخ بیهقی ص 397). || طرفه . طریفه . جالب : این خاتون را عادت بود که سلطان محمود را غلامی نادر و کنیزکی ...
-
نادره
فرهنگ فارسی معین
(د ر ) [ ع . ] (اِفا.) بی مانند، بی نظیر.
-
نادره
دیکشنری فارسی به انگلیسی
curio, curiosity
-
واژههای مشابه
-
نادرة
لغتنامه دهخدا
نادرة. [ دِ رَ ] (ع ص ) تأنیث نادر. رجوع به نادر شود. || مرتفع. هضبة نادرة، ای مرتفعه . (مهذب الاسماء).
-
نادره ٔ زمان
لغتنامه دهخدا
نادره ٔ زمان . [ دِ رَ / رِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) یکتای روزگار. یگانه ٔ دهر. اعجوبه ٔ روزگار. نادره ٔ دور زمان .
-
نادره بین
لغتنامه دهخدا
نادره بین . [ دِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) نکته بین : در مجلس جان گوش سرت پندشنو باددر عالم جان چشم دلت نادره بین باد.سنائی .
-
نادره پرسی
لغتنامه دهخدا
نادره پرسی . [ دِ رَ / رِ پ ُ ] (حامص مرکب ) پرسش و استفسار از چیز کمیاب و فوق العاده . (ناظم الاطباء).
-
نادره پیرا
لغتنامه دهخدا
نادره پیرا. [ دِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ سرگذشتها و اتفاقات . (ناظم الاطباء).
-
نادره دان
لغتنامه دهخدا
نادره دان . [ دِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) زیرک . هوشیار. عاقل . بافراست . عالم . فاضل . آگاه . واقف بر کارهای عجیب و بر چیزهای پنهانی و غیبی . (ناظم الاطباء).
-
نادره فن
لغتنامه دهخدا
نادره فن . [ دِ رَ / رِ ف َ ] (ص مرکب ) آن که دارای شعبده و نیرنگهای عجیب و غریب باشد. (ناظم الاطباء).
-
نادره کار
لغتنامه دهخدا
نادره کار. [ دِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کسی که کار بی مانند یا بسیار عجیب کند. (فرهنگ نظام ). کننده ٔ کارهای خارق عادت و صانع قابل . (ناظم الاطباء). آنکه از وی کار نادر و غریب به وقوع آید. (آنندراج ).