نویدگریلغتنامه دهخدانویدگری . [ ن ُ گ َ ] (حامص مرکب ) به مهمانی خواندن . بشارت به ضیافت . (فرهنگ فارسی معین ). || بشارت دادن . مبشری . عمل نویدگر. رجوع به نویدگر شود.
نادریلغتنامه دهخدانادری . [ دِ ] (اِخ ) از شاعران عثمانی است و در قرن دهم هجری میزیسته است . این مطلع او راست :جهانک نعمتندن کند و آب و دانه مزیکدرایلک کاشانه سندن گوشه ٔ ویرانه مزیکدر.(از قاموس الاعلام ج 6).
نادریلغتنامه دهخدانادری . [ دِ ] (اِخ ) محمد چلبی بن عبدالغنی از شعرای قرن دهم عثمانی است . (از قاموس الاعلام ج 6).
نادریلغتنامه دهخدانادری . [ دِ ] (اِخ ) از شاعران عثمانی است و در قرن دهم هجری میزیسته است . این مطلع او راست :جهانک نعمتندن کند و آب و دانه مزیکدرایلک کاشانه سندن گوشه ٔ ویرانه مزیکدر.(از قاموس الاعلام ج 6).
نادریلغتنامه دهخدانادری . [ دِ ] (اِخ ) محمد چلبی بن عبدالغنی از شعرای قرن دهم عثمانی است . (از قاموس الاعلام ج 6).
نادریلغتنامه دهخدانادری . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به نادرشاه . (ناظم الاطباء): جهانگشای نادری . سکه ٔ نادری . کوس نادری .
نادریدنیلغتنامه دهخدانادریدنی . [ دَ دَ ] (ص لیاقت ) که دریدنی نیست . که نشاید آن را درید. که نتوان آن را درید.
لایین نوواژهنامه آزادروستایی درخراسان رضوی از توابع شهرستان کلات نادری که ما بین شهرستان کلات نادری و شهرستان درگز، در 180کیلومتری مشهد واقع شده است.
سفیدگویچنگار قلیادوستbasophilic leukemiaواژههای مصوب فرهنگستانسفیدگویچنگار نادری که غالب یاختههای آن قلیادوست هستند
وزوز دگرشنوobjective tinnitusواژههای مصوب فرهنگستانشکل نادری از وزوز که برای خود فرد و اطرافیانش قابل شنیدن است