نازنینیلغتنامه دهخدانازنینی . [ زَ ] (حامص ) نازنین بودن . زیبائی . جمال : مهی در جلوه با این نازنینی نخواهد ساخت با تنهانشینی . وصال .که من خوش دارم از تنهانشینی که تنها باشم اندر نازنینی . وصال . ||
نازنینی سبزواریلغتنامه دهخدانازنینی سبزواری . [ زَ ی ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم است . امیرعلیشیر نوائی آرد: «طبعی خوب و دلپذیر داشته و مقبول اکابر و اصاغر بوده ولیکن عامی بوده و شعرش خالی از چاشنی خوب نبوده و غزل بیشتر می گفته و اصل او از سبزوار است به امیر شاهی مصاحبت می نموده ، این مطلع از اوست
نازنینلغتنامه دهخدانازنین . [ زَ ] (ص نسبی ) از: ناز + نین (نسبت )، دارنده ٔ ناز. معشوق لطیف و ظریف . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چیزی که به ناز نسبت داشته باشد. (آنندراج ). نازکننده . نازنده . (ناظم الاطباء). صاحب ناز. (آنندراج ). باناز : نبرد ذل بر آستان ملوک
نازنینی سبزواریلغتنامه دهخدانازنینی سبزواری . [ زَ ی ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم است . امیرعلیشیر نوائی آرد: «طبعی خوب و دلپذیر داشته و مقبول اکابر و اصاغر بوده ولیکن عامی بوده و شعرش خالی از چاشنی خوب نبوده و غزل بیشتر می گفته و اصل او از سبزوار است به امیر شاهی مصاحبت می نموده ، این مطلع از اوست
پیروزروزلغتنامه دهخداپیروزروز. (ص مرکب ) با روزگاری قرین ظفر. مظفر و منصور. کامیاب و نیکبخت و باسعادت : اقبال و بخت و دولت پیروزروز رافرزند نازنینی پرورده در کنار.سوزنی .
پاک نهادلغتنامه دهخداپاک نهاد. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پاک فطرت . پاکدرون . پاک طینت . پاک سرشت : نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهادبهتر آنست که با مردم بد ننشینی . حافظ.اشک آلوده ٔ ما گرچه روانست ولی
خرده بینیلغتنامه دهخداخرده بینی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ادارک . فِراست . دقت . زیرکی . هوشمندی . (ناظم الاطباء) : چو با کژدمی گرم کینی کنی مبین خردش ار خرده بینی کنی . نظامی . || نکته بینی . عیب
ناظم کرمانیلغتنامه دهخداناظم کرمانی . [ ظِم ِ ک ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر است . مؤلف صبح گلشن آرد: «از وطن به هندوستان قدم گذاشت و در کانپور با قاضی محمدصادق اختر صحبت داشت » ، و نیز این سه بیت را از او نقل کرده است :شدم آخراسیر غمزه ٔ هندوی طنازی جفاجو نازنینی سروقدی عشوه پردازی چو ص
پاکیزه دللغتنامه دهخداپاکیزه دل . [ زَ / زِ دِ ] (ص مرکب ) پاکدل . که دل پاک دارد. که اعتقاد پاک دارد : زبان باز بگشاد مرد جوان که پاکیزه دل بود و روشن روان . فردوسی .زین دادگری باشی و زین حق بشناسی <br
نازنینی سبزواریلغتنامه دهخدانازنینی سبزواری . [ زَ ی ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم است . امیرعلیشیر نوائی آرد: «طبعی خوب و دلپذیر داشته و مقبول اکابر و اصاغر بوده ولیکن عامی بوده و شعرش خالی از چاشنی خوب نبوده و غزل بیشتر می گفته و اصل او از سبزوار است به امیر شاهی مصاحبت می نموده ، این مطلع از اوست