ناگسستنلغتنامه دهخداناگسستن . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گسستن به معنی بریدن و جداکردن و پاره شدن و پاره کردن . رجوع به گسستن شود.
ناگسستنیلغتنامه دهخداناگسستنی . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انقطاع . پاره ناشدنی . جداناکردنی . که گسیختنی نیست . مقابل گسستنی . رجوع به گسستنی شود.
ناشستنیلغتنامه دهخداناشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شستن نیست . که نتوان آن را شست . که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.
ناشستنیلغتنامه دهخداناشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شستن نیست . که نتوان آن را شست . که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.
تر گشتنلغتنامه دهخداتر گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مرطوب و نمدار شدن : سراپرده و خیمه ها گشت ترز سرما کسی را نبد پای و پر. فردوسی .چو ابر زلف تو پیرامن قمرمی گشت ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت . سعدی
خشک شدنلغتنامه دهخداخشک شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل تر شدن ،رطوبت چیزی از بین رفتن . نم چیزی گرفته شدن . بدون رطوبت شدن . جَفاف . یبس . جفوف . (تاج المصادر بیهقی ).- خشک شدن آب چاه ؛ بپایان رسیدن آب آن . لطع. (منتهی الارب ).- خشک شدن آب
ناشستنیلغتنامه دهخداناشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شستن نیست . که نتوان آن را شست . که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.