ناصالحلغتنامه دهخداناصالح . [ ل ِ ] (ص مرکب ) نادرستکار. متقلب . مزور. غیرامین . || بی صلاحیت . ناشایسته . ناسزاوار. که شایستگی و صلاحیت ندارد. مقابل صالح . رجوع به صالح شود.
نوسالهلغتنامه دهخدانوساله . [ ن َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 21 هزارگزی جنوب شرقی بستان آباد و 1/5 هزارگزی جاده ٔ میانه به تبریز، در جلگه ٔ سردسیری واقع است و <span class="hl" dir="ltr
ده نوصالح آبادلغتنامه دهخداده نوصالح آباد. [ دِه ْ ن َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رگیان بخش فهرج شهرستان بم . واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری فهرج . دارای 259 تن سکنه . آب آن از قنات مشروب می شود. راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8