نافعیةلغتنامه دهخدانافعیة. [ ف ِ عی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از خوارج که معروفند به ازارقه و انتسابشان به نافعبن ارزق است . (از سمعانی ). رجوع به نافعبن ارزق شود.
نافعةلغتنامه دهخدانافعة. [ ف ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث نافع. || آنچه که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رجوع به نافع شود. || حجامت میان دو کتف . (ناظم الاطباء).
گنافهلغتنامه دهخداگنافه . [ گ ُ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) رجوع به جنابه و گناوه و معجم البلدان ذیل جنابه شود.
نوفهلغتنامه دهخدانوفه . [ ف َ ] (اِ) آواز بلند. (از لغت فرس ص 502) (اوبهی ). خرویله نیز گویند. (لغت فرس ص 502). شور و غوغا و صدا و آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). غوغائی که از کثرت ازدحام مردمان یا جانوران خیزد. (ناظم الا
نافچهلغتنامه دهخدانافچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) تصغیر ناف است ، از: ناف + چه (علامت تصغیر). رجوع به ناف شود.
نافعلغتنامه دهخدانافع. [ ف ِ ] (اِخ ) نام فرزندی است که از سمیه مادر زیادبن ابیه در خانه ٔ حارث بن کلده ٔ ثقفی متولد شد و او را زیاد به فرزندی قبول کرد. رجوع به تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 117 شود.