نافهملغتنامه دهخدانافهم . [ ف َ ] (ص مرکب ) نادان . بی عقل . (آنندراج ). ایهم . (از منتهی الارب ). نفهم .
نافهمیدنلغتنامه دهخدانافهمیدن . [ ف َ دَ ] (مص منفی ) ندانستن . درنیافتن . مقابل فهمیدن . رجوع به فهمیدن شود.
نافهمیدهلغتنامه دهخدانافهمیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل فهمیده . رجوع به فهمیدن و فهمیده شود.
نفهمیدهلغتنامه دهخدانفهمیده . [ ن َ ف َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نفهم .نافهم . || (ق مرکب ) نادانسته . بی تأمل .
نافهمیدنلغتنامه دهخدانافهمیدن . [ ف َ دَ ] (مص منفی ) ندانستن . درنیافتن . مقابل فهمیدن . رجوع به فهمیدن شود.
نافهمیدهلغتنامه دهخدانافهمیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل فهمیده . رجوع به فهمیدن و فهمیده شود.