ناکشلغتنامه دهخداناکش . [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) ناکشیده . نکشیده . وزن ناکرده . وزن ناشده . متاعی وجنسی که آن را توزین نکرده باشند و نکشیده باشند.
ناقزلغتنامه دهخداناقز. [ ق ِ ] (ع ص ) عطاء ناقز؛ دهش هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش بیهوده و هیچکاره . (ناظم الاطباء). الناقز من العطاء؛ الخسیس و هو ذوناقز. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). عطاء ناقز و ذوناقز؛ خسیس . (المنجد).
ناکشلغتنامه دهخداناکش . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) سوراخی از دیوار که از آن رطوبت هوا شده بیرون رود. (فرهنگ نظام ). مجرائی و روزنی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت هوا کند. سوراخی برای بیرون شدن عفونت چاه ِ مبرز و جز آن . راهی و منفذی که برای رفع و بیرون شدن بوی بد کنند مستراح را.
ناکزلغتنامه دهخداناکز. [ ک ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نکز است . رجوع به نکز شود. || چاهی که آبش تمام شده یا کم شده باشد. (از معجم متن اللغة): بئر ناکز؛فنی مأها. (اقرب الموارد). نفد مأها. (از المنجد). چاه کم آب . یا چاهی که آب آن سپری شده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، نواکز
اسباسلغتنامه دهخدااسباس . [ ] (اِخ ) ابن کنعان . مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: حناور از بعد اس پاس بن کنعان [ ملک ] کنعان مستولی [ شد ] - انتهی . و ظاهراً کلمه ٔ مصحف یایین ناقش بن کنعان است و از مدت پادشاهی وی که با قول حمزه و طبری مطابق است نیز این حدس تأیید میشود. رجوع به مجمل التواریخ
یابینلغتنامه دهخدایابین . (اِخ ) شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه ٔ حابرقینی سیسر
مناقشلغتنامه دهخدامناقش . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنقَش . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به منقش شود.
مناقشلغتنامه دهخدامناقش . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) بحث کننده و سختی نماینده و ستیزکننده . (از ناظم الاطباء). مُجادِل . مناقشه کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناقشه شود.