نامسعودلغتنامه دهخدانامسعود. [ م َ ] (ص مرکب ) نامبارک .شوم . (ناظم الاطباء). ناخجسته . مشؤوم . منحوس . نحس . نافرخنده . || بدبخت . (ناظم الاطباء). مقابل مسعود، به معنی سعید و خوشبخت . رجوع به مسعود شود.
نامشهودلغتنامه دهخدانامشهود. [ م َ ] (ص مرکب ) نامرئی . لایری . ناپیدا. نامحسوس . ناپدید. ناپدیدار. نادیدنی . مقابل مشهود. رجوع به مشهود شود.
نامحسودلغتنامه دهخدانامحسود. [ م َ ] (ص مرکب ) که محسود نیست . که مورد حسد دیگران نیست . مقابل محسود. رجوع به محسود شود.
نامساعدلغتنامه دهخدانامساعد. [ م ُع ِ ] (ص مرکب ) ناموافق . ناسازوار. (آنندراج ). ناموافق . کسی یا چیزی که مساعدت و همراهی نکند. ضد مساعد.(ناظم الاطباء). که یار و مساعد و موافق و همراه نیست . کجرفتار. ناهمراه . مخالف . ستیزه گر. نادمساز. ناهمراه . مخالف . ستیزه گر. نادمساز. ناهموار <span class="
شومفرهنگ مترادف و متضادبداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس ≠ خجسته، مبارک، میمون، همایون
نامبارکلغتنامه دهخدانامبارک . [ م ُ رَ ] (ص مرکب ) نامسعود. منحوس . (آنندراج ). نحس . شوم . (دهار). شوم . بدفال . (از ناظم الاطباء). ناخجسته . بدشگون . بدقدم . نامیمون . مشؤوم . نافرخنده : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class=