نامشروحلغتنامه دهخدانامشروح . [ م َ ] (ص مرکب ) تشریح ناشده . مقابل مشروح . || موجز. مختصر. بدون شرح و تفصیل .
نامشروعلغتنامه دهخدانامشروع .[ م َ ] (ص مرکب ) خلاف شرع . ناروا. ممنوع . شهاد. (ناظم الاطباء). حرام . غیرقانونی : خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است . (انیس الطالبین ص 91).
اشتاقلغتنامه دهخدااشتاق . [ ] (اِخ ) نام زوجه ٔ ابن النجاری معروف به بنت الجیش الرکابدار که با ابوعلی بن ابی الخیر روابط نامشروعی داشت . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 412 شود.
نظر داشتنلغتنامه دهخدانظر داشتن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : ما را به چشم کرد که ما صید او شدیم زآن پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت . خاقانی . || تماشا کردن . (از آنندراج ) :
شهادةلغتنامه دهخداشهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد له بکذا و قولهم اشهد بکذا؛ یعنی قسم میخورم و شهد اﷲ انه لااله الا هو؛ ای علم اﷲ او قال اﷲ او کتب اﷲ، و اَشهدُ اَن لااله الا اﷲ؛ یعنی میدان
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی «کولاو» و پهلوی ظاهراً «ک