ناگواریدنلغتنامه دهخداناگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) هضم ناشدن . به تحلیل نرفتن . مقابل گواریدن .- ناگواریدن طعام ؛ وخم . وخام : از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).||
ناوردنلغتنامه دهخداناوردن . [ وَ دَ ] (مص منفی ) نیاوردن . ناآوردن . مقابل آوردن . رجوع به آوردن شود : رطب ناورد چوب خرزهره بارچو تخم افکنی بر همان چشم دار.سعدی .
ناوریدنلغتنامه دهخداناوریدن . [وَ دَ ] (مص منفی ) نیاوریدن . نیاوردن . ناآوردن . مقابل آوریدن . رجوع به آوریدن و آوردن شود : توآن کسی که ترا مثل نافرید ایزدتو آن کسی که ترا شبه ناورید اختر.انوری .