چنگاوهلغتنامه دهخداچنگاوه . [ چ َ وَ ] (اِخ ) نام قهرمانی است در گرشاسبنامه : ز گشتی بکشتی همی شد چو گردهمی کوفت گرز و همی کشت مردچنین تا بچنگاوه ٔ جنگ جوی رسید و کمین کرد از کین بر اوی .اسدی (گرشاسبنامه ص
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرکوه باشت و بابوئی شهرستان بهبهان که در 41هزارگزی شمال خاوری گچساران و 18هزارگزی راه اتومبیل رو بهبهان به شیراز واقع شده اس
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) قصبه و بندری است از بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. مختصات جغرافیایی آن عبارت است از طول 50 درجه و 31 دقیقه از گرینویچ ، عرض <span class="hl" dir="l
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای هفتگانه ٔ شهرستان بوشهر است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال باختری به بخش دیلم ، از شمال و خاور به بخش خشت شهرستان کازرون ، از جنوب خاوری به بخش برازجان از جنوب و باختر به خلیج فار
ناوهلغتنامه دهخداناوه . [ وَ / وِ ] (اِ) (از: ناو + ه ، پسوند تصغیر، نسبت و شباهت ) ناوک . در سلطان آباد اراک : نوه (چوب کوتاه میان خالی که گلکاران بدان گل کشند)، تهرانی : ناوه ، بروجردی : نووه ، معرب : ناوق . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوب کوتاه میان خ
laymanدیکشنری انگلیسی به فارسیشخص غیر روحانی، شخص عامی، شخص غیر وارد، ناویژه کار، خارج از حرفه یا فن خاصی
laymenدیکشنری انگلیسی به فارسیناپلئون، شخص غیر روحانی، شخص عامی، شخص غیر وارد، ناویژه کار، خارج از حرفه یا فن خاصی
layدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر روحانی، داستان منظوم، اهنگ ملودی، الحان، جالس، گذاردن، دفن کردن، تخم گذاردن، طرح کردن، غیر متخصص، غیر فنی، ناویژه کار، خارج از سلک روحانیت
عاميدیکشنری عربی به فارسیگفتگويي , محاوره اي , مصطلح , اصطلا حي , خواباندن , دفن کردن , گذاردن , تخم گذاردن , داستان منظوم , اهنگ ملودي , الحان , غير متخصص , ناويژه کار , خارج از سلک روحانيت , غير روحاني
ناویژهلغتنامه دهخداناویژه . [ ژَ / ژِ ] (ص مرکب ) بخلاف ویژه که به معنی خالص و خاصه و پاک و صاف آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). کثیف . ناپاک . عیب ناک . آمیخته . مغشوش . (برهان قاطع)(آنندراج ). ناپاک . مغشوش . (انجمن آرا). (از: نا، پیشوند نفی و سلب + ویژه ) به ا
سود ناویژهلغتنامه دهخداسود ناویژه . [ دِ ژَ / ژِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع غیرخالص . (فرهنگستان ).
ناویژهلغتنامه دهخداناویژه . [ ژَ / ژِ ] (ص مرکب ) بخلاف ویژه که به معنی خالص و خاصه و پاک و صاف آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). کثیف . ناپاک . عیب ناک . آمیخته . مغشوش . (برهان قاطع)(آنندراج ). ناپاک . مغشوش . (انجمن آرا). (از: نا، پیشوند نفی و سلب + ویژه ) به ا
راهبُرد ترمیمی ناویژهnonspecific repair strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی غیراختصاصی برای ترمیم ارتباط ناموفق